وقتی اومدی خواستگاری 22 سالت بود الآن 27 سالته با هم بزرگ شدیم ولی هنوزم خیلی بچه ایم تولدت مبارک پسرک هذیانات...
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 4
حالا کنار هم راحت مینشینیم و میایستیم و میخوابیم و ناگهان دلمان یاد این وبلاگ را میکند و سر میزنیم بهش و چه روزها و سالها که گذشته و چهها که مانده و چهها که رفته. اما تو ماندهای. ما ماندهایم. و حالا که این ماندنی هست، رفتهها به چه میارزند؟
چه خوشحالم که تو هستی. همواره باش.
هذیانات...برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 7
* اینجا همون جاییه که همون بشقاب خوبا رو داره.
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 34
همچنان که وقتی لبخندت را میبینم، خستگی بهتمامه از جانم به در میرود.
همچنان که وقتی منتظرت میآیم و نمیآیی، یا آنوقت که اخمت را میبینم، جانم ویران میشود، آواره میشود، فرومیمیرد.
پ.ن: حسادت به پدرت کار خوبی نیست، میدانم. :)
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 30
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 22
_ میخوای احساساتتو من بیان کنم
_ ها آخه اون قدیمااا بهت میگفتم نمیدونم چرا ناراحتم خیلی خوب توضی میدادی
_ چه خوب ناخودآگاه مخ میزدم نمیدونستم
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 59
گامهایت را محکم؛
کل کوچههای شهر مانده تا که با تو طی کنم!
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 45
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت...
.
ولی میخندیم.
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 70
برچسب : نویسنده : hazyanatemana بازدید : 67