_ نه تو بخون
_ نه تو
_ تو
_ اصن سنگ کاغذ قیچی کنیم
_ باشه
.
.
.
(بعد از شش بار عین هم سنگ کاغذ قیچی آوردن)
_ عدد بیاریم. اگه زوج اومد تو بخون، اگه فرد اومد من.
(بعد از عدد یکسان آوردن)
_ئه چرا اینجوری شد؟ من سعی کردم مخالف چیزی که تو ذهنم بود بیارم که مثل تو نشه باز. تو چی کار کردی تو ذهنت؟
_ من چون میدونستم مثل هم میاریم، گفتم اگه زوج شد تو بخون.:))
_قبول نیست جر زدی. من نمیخواام.
_ باشه دوباره عدد بیاریم، اگه زوج شد من میخونم.
(هر دو زوج نشان میدهیم)
_ نههه قبول نیست یه بار دیگه بکنیم، اگه زوج شد تو بخون.
_ نه خیر زرنگی؟! مثل هم میاریم باز.
_ پس اصلاً تخته بازی کنیم، هر کی برد اون بخونه؟
_ چون میدونی من همیشه میبرم؟! اینجوری عملا میشه بازیِ باختن.
_خب خوبه باحاله.
_ پس مسابقۀ باختن بدیم با هم.
(مسابقۀ باختنمان یک ساعت طول میکشد، و به خواندن عهد عتیق نمیرسیم)
هذیانات...برچسب : خنک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش,خنک آن قمارباز,تفسیر خنک آن قماربازی,شعر خنک آن قماربازی,معنی شعر خنک آن قماربازی, نویسنده : hazyanatemana بازدید : 267